محل تبلیغات شما
معناها و حوزه های معنایی واژگان و عبارات، در تاریخ زندگی بشر همواره دستخوش تغییر بوده اند. خاصه كه در روزگار جدید، سرعت تغییرات نیز بالا رفته است. دیشب كه بی خوابی به سرم زده بود، میان خواب و بیداری چیزكی -كلام و آهنگ، همزمان- به ذهنم آمد كه دستمایه ی تصنیفی میتوانست باشد وصف حال روزگار كه مشغله ی ذهن عموم است این روزها. به خود فشار میآوردم كه بخوابم اما تلاش بیهوده ای بود، به ویژه كه حالا ذهنم هشیار شده بود و چیزی را میكاوید؛ ای شهر چگونه خونین شدی / هر كوی به ماتم آذین شدی. . دیدم باید بلند شوم و روی كاغذ بیاورم و بقیه اش را هم جور كنم؛ این را نباید رها میكردم. یك جای كار خواستم مثلا شب را بیاورم؛ شاید كلامش هم جور شده بود اما دیدم اگرچه شب در ادبیات ما نماد تاریكی و خفقان و دلتنگی و عدم پیشرفت و. است اما شب، دیگر شب نیست. با این همه نیروی برق و وسایل روشنایی، شب، دهه هاست دیگر آن نقش و ویژگیهای دیرین خود را از دست داده و اگر بخواهیم سخنی گفته باشیم در پیوند با روح زمانه و زندگی امروز، شب را باید قلم گرفت! وقتی نظامی نوید میدهد كه "در نومیدی بسی امید است / پایان شب سیه، سپید است"، از شب، به ساعتهای طولانی تاریكی و احتمالا سرما نظر دارد كه بسیاری از فعالیتهای انسان مختل میشود؛ از توان تشخیص قوه ی بینایی كاسته میشود، دست و پای انسان در انجام كارها بسته میشود، از بیكاری و دست و پا بستگی حوصله سر میرود، به واسطه ی جهل و غلبه ی خرافه، اوهام هجوم میآورند و. . وقتی نیما -شاعر معاصر- دهه ها پیش "هست شب." را میگوید، روشنایی برق و مشغولات شبانه روزیی چون تلویزیون و گوشی همراه و اینترنت هنوز به عرصه نیامده و هیبت ناخواستنی شب را نشكسته اند و شب میتواند فراتر از گذشته ها، به نمادی اجتماعی ی نیز بدل شود. اما افسوس كه شب ما دیگر رنگی و آهنگی ندارد.
خواستم از فسردن و سرما استعاره بگیرم. اما كدام سرما؟ همین سرمای زمستانهای نسبتا خشك و بی برف و بارش؟ همین سرمای روزگار گرم شدن زمین و آب شدن یخهای چند میلیون ساله ی قطبی و یخچالهای باستانی؟ حتی بدتر از آن؛ سرمای روزگار فراوانی وسایل گرمازا و لباسهای بسیار و خانه های عایق و.؟ سرمای روزگار جاده های فراوان و همه جا و همیشه روان؟ دیگر سرما، سرما نیست؛ كیست كه دیگر دغدغه ی گرم كردن خود و خانه در زمستان را داشته باشد؟ كدام بیمار و كدام پیر است كه گمان كند از این سرما و این زمستان جان به در نخواهد برد؟ وقتی نسیم شمال میفرماید "عجب سرماست امشب ای ننه / ما كه میمیریم در هذاالسنه (امسال)"، نظر به سرمای استخوان سوز زمستانهای پربرفِ مردمانِ عموما كم لباس و خانه ناآبادِ روزگارِ جاده های اندك شمارِ خاكیِ زمانه و جامعه ی خویش دارد. او پدیده ی زحمت آفرینِ جان ستانِ آشنایی را بر مخاطبانش شرح میكند كه در روزگار ما دیگر وجود ندارد. سرما اكنون نه هول زندگی كه نمك آن است.
در ادامه نسیم شمال از زبان فرزند به مادر گله میكند "تو نگفتی میكنم امشب الو (آتش)؟! / تو نگفتی میخوریم امشب پلو؟! / نه پلو دیدیم امشب نه الو / سخت افتادیم اندر منگنه". در روزگار فراوانی مواد خوراكی و خاصه آن كه قوت غالب ما ایرانیان -كه روزی چند وعده سیر میخوریم- نیز اكنون همین "پلو" میباشد، حتی پلو و الو نیز بی معنی شده اند.
گاه كه میخواهم چیزی سر هم كنم از سخن منظوم، میفهمم كه زبان بیانم سخت در بند ادبیات قدمایی است و بسیاری از معانی و واژگان و عبارات، در روزگار ما دیگر آن معنا و در نتیجه كاركرد را ندارند. و این نه مشكل من تنهاست كه میبینیم بزرگان ادب معاصر نیز از این بند نرسته اند. سالهاست كه برایم سوال است آیا میتوان اینترنت، رایانه، تلویزیون، فضای مجازی، مترو، اتوبوس خط واحد، تاكسی، ماشینهای سریع السیر و. را در آثار ادبی جدی و فاخر نیز به كار برد همان گونه كه مثلا خرقه، دامن، زلف مشكین، باد صبا، طرف چمن، سحرخیزان، قدح، گل و بلبل و. برگرفته از ذهن و زبان سخندانان و سخن دوستان سده های گذشته بوده اند؟ آن مثالها كه آوردم، پدیده های غالب زمان مایند و عموما با آنها سر و كار داریم و جزوی از زندگی روزمره میباشند. وقتی در سخن از این چیزها مایه گذاشته شود و مثلا نمادگرایی ما با كاربرد اینها باشد، سخنمان هر چه كه باشد و هر پیامی كه با خود داشته باشد، از جنس ذهن و زبان مردم روزگارمان میشود نه برگرفته از قالبهای صرفا ذهنیِ ناشی از مطالعه ی ادبیات قدیم.
نكته هایی چند نیز باید در نظر گرفته شوند؛ آیا سرعت بالای تغییرات در زمانه ی ما، این فرصت را به پدیده ها و شرایط و حالتها میدهد تا در زبان ما تبدیل به سنت شوند؟ آیا اصطلاحات چندی كه میبینیم هر كدام ممكن است فقط چند سال در زبان عامه ی مردم جاری شده و آنگاه فراموش شوند را میتوان برای نزدیكی ادبیات با زندگی مردم، داخل ادبیات كرد؟ آیا مثلا پدیده ی جهانگیر و مهمی چون فیسبوك كه تسلطش در زندگی ما ایرانیان فقط چند سال طول كشید و با آمدن تلگرام و اینستاگرام، میدان را واگذار كرد، اصلا این فرصت را میابد كه وارد ذهن و زبان ادبیات ما شود؟
آشنایی ایرانیان با غرب در سده های متأخر، از جمله تأثیرهایی كه برما گذاشته، در موضوعها و در نتیجه زبان ادبی است. اگرچه گستره ی موضوعهایی كه در ادبیات شعری ما بدانها پرداخته میشود، بیش از یك سده است كه گسترده تر شده و طبیعت، مسائل اجتماعی و. نیز دستمایه ی آفرینشهای ادبی گشته اند، با این حال زبان ادبی ما همچنان عموما در قید همان ادبیات عارفانه ی قدمایی است. از سویی به واسطه ی همگانی شدن آموزش و پرورش، جامعه ی مخاطبان نیز بسیار بزرگتر شده و در حقیقت جنس مخاطب -روی هم ر فته- عوض شده. شاید اگر سواد همچنان نصیب خواص میشد، آن ادبیات عارفانه ی قدمایی همچنان بی اشكال در میان مخاطبان به حیات خود ادامه میداد.

بندر لنگه و بندر كنگ

رساله ی روحی اُنارجانی

از ذهن و زبان روزگار

كه ,ی ,زبان ,ادبیات ,شب ,روزگار ,ذهن و ,كه در ,در روزگار ,شب را ,و زبان

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سازنده انواع سرسره های پارک آبی برای استخر | سرسره آبی | پارک آبی Randolph's site گردشگری,توریستی,جهانگردی,ایرانگردی orunetoc کنار تو فقط آروم میشممم کانون بازنشستگان جهادسازندگی (سابق) آذربایجان شرقی sportinformation لاغری Raymond's game نوشتار